گر بمانی به برم یار دل آرا چه شود؟

 امشبی را برسانیم به فردا چه شود؟

 

از شرابی که به ارث از پدرانم دارم

 بُخوریم و نشناسیم سر از پا چه شود؟

 

من بخوانم غزلی از نگه سرمستت

 تو همه گوش شوی بر من شیدا چه شود؟

 

کمی از لعل لبت نوش کنم،پر بکشد

 آه و غم از قفس سینه ی تنها چه شود؟

 

یک نفس وصل به مجنون رخت رو کند و

 امشبی را تو شوی گر خود لیلا چه شود؟

 

بین تن ها شده ام شهره به تنهایی و غم

 چون که یکبار دگر من بشود ما چه شود؟

 

دیرسالیست که در خواب تو را میبینم

 گر که تعبیر شود آن همه رویا چه شود؟

 

همچو بادم که ندیدست به زنجیر کسی

 گر به بندم کشد آن زلف چلیپا چه شود؟

 

مرده روحم،جسدی بیش نی ام جان خودت

 بدمی بر من خسته چو مسیحا چه شود؟

 

نامسلمان شده ام شاعر دربار دلت

 تو خدایی کنی و من ز تو رسوا چه شود؟

 

پیرهن را ز تنم خود بدرانم اینبار

 تهمتی گر بزنی همچو زلیخا چه شود؟

 

سیامک کیهانی

 



تاريخ : چهار شنبه 27 آبان 1394برچسب:سیامک کیهانی, | 18:18 | نويسنده : آریا |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 59 صفحه بعد